در گوشههای دورافتادهی سرزمینمان، جایی که مرزها با خاک و سنگ عجین شدهاند، مردمانی زندگی میکنند که گویی در سایهی فراموشی روزگار میگذرانند. فقر، بیکاری و نبود ابتداییترین امکانات، چون زنجیری سنگین، پای ساکنان مناطق مرزی را بسته است.
ناکارآمدی مدیریت، زیرساختهای فرسوده و نبود برنامهای مدون، این مردم نجیب را به سوی مهاجرتهای پرمخاطره به کلانشهرها رانده؛ جایی که شاید امیدی باشد، اما اغلب جز سراب نیست.
چرا باید شهروندانی در این سرزمین، زیر آسمانی یکسان، در چنین نابرابری نفس بکشند؟ چرا سیاستگذاران برای رهایی این مناطق از چنگال محرومیت، قدمی جدی برنمیدارند؟
فاجعهی اسکلهی شهید رجایی، تلنگری تلخ بود؛ زخمی عمیق از بیتوجهی ساختاری، نبود ایمنی و نظارت. این تنها یک حادثه نبود، بلکه آینهای بود که چهرهی نابرابری و بیعدالتی را عریان کرد. ادامهی این بیتفاوتی، جز تشدید تراژدیهای انسانی و گسست اجتماعی، چیزی به ارمغان نمیآورد.
وقت تغییر است! حالا زمان آن رسیده که سیاستگذاران با نگاهی عدالتمحور، توسعهی مناطق مرزی را در اولویت قرار دهند. سرمایهگذاری هوشمند، ایجاد فرصتهای شغلی پایدار و تقویت زیرساختها میتواند این مناطق را از بنبست محرومیت نجات دهد.
بیتوجهی به این بحران، نهتنها آیندهی مرزنشینان، بلکه آیندهی کل کشور را به خطر میاندازد. بیایید مرزی برای محرومیت بکشیم!
مردم مرز نشین ایلام سزاوار زندگیای با عزت و امیدند. صدای آنها را بشنویم، پیش از آنکه سکوتشان به فریادی خاموش بدل شود.