بی گمان چناریهای پدر و دو پسر دلاورش، هم رزمنده بودند و هم فرمانده آنها به تنهایی خود یک گردان بودند.
“مومن” یا همان “حاج محسن “چناری همان بسیجی پیر که”حمزه” و “جعفر”ش را خود غسل شهادت داده بود.چناریهای پسر یا همان دلاوران خطشکن تیپ حضرت امیر(ع) بودند که گروه” فُرسان” را به زبونی کشانده بودند.
درکولهپشتی “چناری”ها، دُلار و یُورو واوراق بهادار بانکی نبود.وصیتنامه، مفاتیح ،صحیفه و چفیه اما بود. باچند خشاب فشنگ کلاشینکف و قمقمهای تشنه…
“چناری”ها، “باستی هیلز” لاکچری نداشتند اما تمام سنگرهای ترکش خوردهی جبههها به نامشان قباله بود.
همسنگر بودن پدر و پسرها در جبهههای ایلام، چه عالمی داشت! بیستسالگی اما برای در خون تپیدن، پسرهای رعنا، زود بود.
دیروز، مردان مرد، برای “عزت وسرافرازی”این آب وخاک عزیز، چه پاکبازیها که نکردند؛ یکی برادر، یکی فرزند، یکی دست، یکی پا و یکی هم دلش را در خاکریزهای جبهه، جا گذاشت.
این سه نفر و آن سههزار شهید ایلامیتبار، یک ملت بودند برای ملت ما، ۱۱ آذر، همزمان با کنگره نکوداشت این شهیدان شامخ، وطن، از عطر یادشان، آکنده خواهد شد. یاد وخاطرات سرخشان جاودانه باد