تلنگر اول: ای کاش تا فرصت داریم، همهی تولید محتواهای رسانهای گذشته خود را مرور می کردیم، فقط مرور. نیازی به نقد و تذکار و نهیب دیگران هم نیست. چون لا اقل خود میدانیم که در حق مردم و مخاطبان چه ستمی روا داشتهایم شاید به جهل، شاید به سهو!
ای کاش همهی تعریف وتمجیدهای تهوع آور را از لابلای یادداشتها، سرمقالهها و گزارشهای رسانهای خود بیرون می کشیدیم و درست همان ادبیاتی را که برای جناح سیاسی خاص به کار می بردیم، امروز نیز همان را برای جناح سیاسی حاکم به کار میبردیم تا مصداق واقعی”نان به نرخ روز خوردن” نباشیم
تلنگر دوم: این کجراههی معیوب در دنیای رسانه مذموم و نفرت انگیز است. اینکه باسالوسی و عوام فریبی، استاندار جدید را در آغوش بکشیم اما در گعدههای پشت پرده طناب دارش را ببافیم.
اینکه هنوز کلام آقای رئیس منعقد نشده، زبان به مدح وی بگشائیم. اینکه هنوز جناب مدیر تازه دوهفته از آغاز مدیریتش نگذشته، طرح و برنامهاش را نجات بخش و کلامش را مسیحادَم و رفتارش را پیامبرگونه تفسیر کنیم
چرا هرگز از خود نمیپرسیم؛
این تعاریف نابجا، این تمجیدهای مخرب، این چاپلوسی لجامگسیخته تاکی، تاچند؟! این همه طاووس صفتی در کجا ریشه دارد؟!
تلنگر سوم: پیامبر اکرم(ص) در مذمت این دست افراد چه زیبا فرموده:
«احْثُوا فِی وُجُوهِ الْمَدَّاحِینَ التُّرَاب؛
به صورت چاپلوسان خاک بپاشید.»
اینجاست که شاید لازم باشد درمقابل محل کار برخی مسئولان یک کامیون خاک تخلیه شود تا به وقتش در درّهی دهان و آتشفشان چشمان برخی مدیحهگران و چاپلوسان، خاک پاشیده شود.
تلنگر آخر:
وقتی نان عدهای در روغن است اما قهرمانی نیست که نان به سفرهی مردم بیاورد، وقتی برخی نان به نرخ روز می خورند، وقتی برخی آدمها نان در خون تهیدستان آغشته می کنند، وقتی بعضی آدمها، نان مردم را آجر می کنند، وقتی که رسانه، صدای مردم بی صدا نباشد، درنتیجه تمام زندگیمردم درد می کند…
و براستی که نان به نرخ چند؟ شریف بودن چقدر توان دارد؟!
۲) از “رایزنان فرهنگی” تا “راهزنان فرهنگی”
در ازدحام نوشتههای صد من یک غاز زردنویسان تلگرامی، گاهی امیدوار می شویم که هنوز اهل قلم در ژرفای مفاهیم انسانی و فرهنگی، غور میکنند و عقلانیت وآزادگی قلم را پیشقراول همه روشنیها و بهروزیها بازتعریف میکنند و همواره چراغی فراروی تاریکزار بشریت روشن نگه داشتهاند بی مزد و منت. در واقع اینان همان انسانهای شریف، همان “رایزنان فرهنگی”اند.
گاه گاهی هم می خوانیم که جماعتی نویسنده بَدَلی با قلمهای خسته و بسته، وقیحانه قلم فروشی میکنند تا رقمی بابت مزد کُلنگ کاری خود ارتزاق کنند و سفارشدهندگان سوژههای خاص را خشنود نگه دارند. در این رهگذار هر مقدار که واژهها و نوشتهها به رنگ توهین، دشنام، هتاکی و … نوشته شود، مبلغی و رقمی افزونتر کاسبی می کنند. در واقع این کاسبان قلم، نه تنها به دنبال بیداری و آگاهی جامعه نیستند بلکه خود نیز در خواب غفلت فرو رفتهاند. به قول نیمایوشیج :
“غمِ این خُفتهی چَند خواب در چشمِ تَرَم میشِکَنَد …”
اینان همان آدمهای بی هویت، همان “راهزنان فرهنگی”اند که با فرصت طلبی از وضعیت بی در و پیکر فضای مجازی با نوشتن چند پاراگراف ضعیف و سخیف، خود را نویسنده و صاحبنظر حوزه فرهنگ و رسانه تلقی کرده و با جیغ و فریاد به چهرهی انسانهای فرهیخته و شریف چنگ می زنند.و امنیت و ساحت پاک رسانه را آلوده و مردم را آزردهاند و جز این نیست که ضعف قانون و عدم پیگیری و برخورد دستگاههای نظارتی و قضایی بر گسترش این جریان ضدفرهنگی بیش از پیش افزوده است
در خاتمه با نکوداشت روز قلم و شادباش به نویسندگان مردمی و باشرافت، باید گفت که روز قلم فرصتی است تا یک بار دیگر بیندیشیم و بنویسیم که قلم، هم می تواند آتش جنگ ها را خاموش کند وهم می تواند با جایگاه معنوی و متعالی خود، امید و روشنی تقریر کند، مروج انسانیت باشد، آزادگی را معنی کند، شهید بسازد و مگر نه این است که؛
این قلمها هستند که شهدا را می سازند؟!»